۱۳۹۲ اسفند ۲۱, چهارشنبه

ختنه شدن ابراهیم در سن 99 سالگی و توهین به نژاد عرب.

ختنه، اشتباه خداوند در خلقت بشر یا دخالت در کار خداوندی؟

     اینکه ختنه کردن کار پسندیده‌ای است و یا اشکالاتی هم دارد، مورد بحث نیست؛ اما فرض کنیم خدا گفته است که مردها باید ختنه شوند، پس:
     اگر کار پسندیده‌ای است، چرا آن بخش از بدن جنس نر را زیادی خلق کردی که دیگران مجبور شوند آن را با مشکلات فراوان ببرند(مخصوصا زمان قدیم)، تازه! چرا آدم خودش رو ختنه نکرد؟ اگر هم اینکار رو انجام داده است، ختنه کننده‌اش چه کسی بود؟
     ختنه از دید تاریخی:
     شاید یکی از اولین جراحی پلاستیک تاریخ بشر ختنه باشد؛ طبق شواهد، مصریان قدیم اولین ختنه کنندگان بودند، آنان از 4000 سال پیش چنین کاری را انجام می دادند:
Circumcision ritual
Circumcision rite
اما داستان چگونگی واجب شدن ختنه در تورات:

     ختنه کردن از مصر وارد دین یهود شد، کتاب مقدس یهودیان بیان می‌نماید که یَهُوَه(نام خدای یهودیان) به ابراهیم دستور داد تا خودش را در سن 99 سالگی ختنه(میلا) نماید، ابراهیم هم خودش را ختنه نمود و هم پسرش یِیشمائیل (اسماعیل)، پسری که در سن پیری او از کنیزش زاده شد، زیرا یهوه به او وعده داده بود که از نسل تو ملتی بزرگ پدیدار خواهند شد(ملت یهود).
    ساری، زن ابراهیم و دختر برادرش، از شاهزادگان زمان خویش بود که به سارا تغییر نام یافته بود به ابراهیم پیشنهاد نمود برای تحقق وعده‌ی یهوه، با کنیزشان هاجر ازدواج نماید؛ ابراهیم که چاره‌ی دیگری برای تحقق وعده‌ی خدایش نداشت با او ازدواج نمود و حاصل این ازدواج، زایش اسماعیل بود.
    یهوه بعدها از نسل اسماعیل عرب‌ها را پدید آورد، قومی که از مادری کنیز هستند و پدرشان نیز بدون ختنه شدن با مادر تمام عربها(هاجر) نزدیکی جنسی نموده بود.
     یهودیان که خود را نژاد برتر می‌دانند با بیان این داستان که قرآن هم در دام آن گرفتار شده، عملا قبول می‌نماید که عربها از مادری کنیز و پدری ولو مقدس(ابراهیم) با حالت ختنه نشده، نطفه‌ی جد آنها را بسته بود.
     اما هدف تورات از این داستان چیز دیگری است(نقل از تورات):
     خدا به ابراهیم دستور داد که خودش را در سن 99 سالگی ختنه(میلا) نماید، ابراهیم هم خودش را ختنه نمود، پس از این ختنه کرده بود که نام او از "اورام" به "اوراهام" تغییر پیدا نمود؛ ابراهیم پسرش، ییشمائیل (اسماعیل)، پسری که در پیری او از کنیزش زاده شد را در نوجوانی ختنه نمود؛ در روایت یهودیان بیان شده که ساره پس از این ازدواج ناراحت شد و هاجر را نیز ختنه کرد. (از دید اسلام ختنه کردن دختر مستحب است)
     پس از این ختنه کردن بود که خدایشان بر ابراهیم ظاهر شد و گفت:
      از سارا برای تو پسری زاده خواهد شد، این همان پسر وعده داده شده از سوی یهوه برای ابراهیم بود(از مادری نجیب و پدری ختنه شده)؛ سارا به شکل زن جوانی درآمد تا پیامبر خدا با او نزدیکی نماید و حاصل این نزدیکی زایش ییصحاق(اسحاق) بود، در این زمان ابراهیم 100 ساله بود و سارا 90 ساله، آنها به مناسبت از شیر گرفته شدن اسحاق، جشن بزرگی را بر پا نمودند تا اینکه آزمایش بزرگ خداوند فرا رسید:
     خدا به ابراهیم دستور داده بود که فرزندش، اسحق، را قربانی نماید؛ ابراهیم به سارا گفت که او به همراه ییصحاق(اسحاق) راهی سرزمین "موریا" گردند تا در آنجا بره‌ای را قربانی نمایند و از گفتن اینکه این قربانی خود اسحق است خودداری نمود، ابراهیم صبح زود بلند شد و پسرش اسحق را به همراه چوب برای پختن گوشت قربانی، با خود برد، پس از سه روز به مکان موعود رسیدند، ابراهیم به مردانی که همراهش بودند گفت: شما همین جا بمانید، من و پسرم "اسحق" به آنجا(اشاره به مکانی که خدا به او گفته بود) می‌رویم تا خدا را پرستش نمائیم، ابراهیم هم در آنجا مکان قربانی کردن را به همراه هیزم آماده نمود؛ اسحق گفت:
     ای پدر، چوب و آتش آماده است، اما بره کجاست؟ ابراهیم گفت خدا خودش بره را فراهم می‌نماید، سپس ابراهیم پسرش اسحاق را بست و روی محل کشتار قرار داد؛ او کارد را برداشت تا پسرش را قربانی نماید، در این هنگام بود که فرشته‌ی خداوند به ابراهیم گفت: دستت را بردار، اکنون دانستم که از خدا می‌ترسی، زیرا دیدم که از قربانی کردن تنها پسر(پاک و اصیلت) به خاطر خدا خودداری نکردی؛ ابراهیم سرش را بالا آورد و قوچی را جلوش دید؛ از سوی دیگر این اخبار به سارا رسید(اخبار کشته شدن اسحاق) بدون اینکه از سرانجام خوش آن آگاهی پیدا نماید.
      سارا هم از فکر پسر دلبندش هیچ امیدی به زندگی نداشت و در سن 127 سالگی از دینا رفت(تورات به این پرسش پاسخی نداده است که آیا سارا از زنده بودن پسرش آگاهی پیدا نمود یا نه)؛ پس از مرگ سارا، ابراهیم او را در غاری بنام مخپلا  که به بهای 400 سکه‌ی نقره خریداری نموده بود، دفن کرد و در آنجا یک گورستان خانوادگی را ساخت، این همان غاری است که آدم و حوا در انجا دفن شده‌اند.
نکته:
     1- اسلام نیز دقیقا در دام این خودبزرگ بینی یهودیان افتاده و اساس داستان را با اندکی تغییر می‌پذیرد، در قرآن بجای اسحق، قربانی شوند اسماعیل است؛  از دید یهودیت اسماعیل پدر تمام عربهاست، اسلام هم این داستان را می‌پذیرد، ولی بیان می‌نماید که ابراهیم در سرزمین مکه قصد قربانی نمودن اسماعیل را داشت(تناقضی آشکار در اساس داستان).
      2- یهودیان زیرکانه اعراب را از نژاد پست‌تر از خویش می‌دانند. (البته اسلام هم اعراب را ملت برگزیده میداند)
     3- این داستان بخوبی نشان می‌دهد که یهودیان ختنه را از جای دیگری اقتباس نمودند؛ زیرا معتقدند که ابراهیم در ابتدا ختنه نشده بود.
     4- تورات قدمت این داستان را در حدود 4000 سال می‌داند، آیا منطقی است که عمر کل اعراب و یهودیان بیشتر از 4000 سال نباشد؟ زیرا یعقوب(اسرائیل) پسر اسحاق و پدر تمام یهودیان است.
      پس خرافه بودن اساس داستان قربانی کردن در اسلام را مشاهده می‌نمائیم.

۱ نظر: