۱۳۹۳ فروردین ۱, جمعه

قرآن چگونه جمع آوری شد؟قرآن چگونه جمع آوری شد؟

قرآن چگونه جمع آوری شد؟قرآن چگونه جمع آوری شد؟



قرآن چگونه جمع آوری شد؟

گرد آوری قرآن به شکل امروزی به تدريج و به دست افراد و گروه های مختلف صورت گرفته است.

بسياری را عقيده بر آن است که كه جمع و ترتيب سوره‏ها پس از وفات محمد براى نخستين بار به دست على سپس‏ زيد بن ثابت و ديگر ياران محمد انجام گرفت.

نظر شيعه بر آن است که على نخستين كسى بود كه پس از وفات محمد به جمع آوری قرآن مشغول‏گرديد. می گويند که او مدت شش ماه در منزل نشست و اين كار را به انجام‏ رساند. ابن نديم گويد: «اولين مصحفى كه گرد آورى شد مصحف على بود و اين‏ مصحف نزد آل جعفر بود». سپس مى‏گويد: «مصحفى را ديدم نزد ابو يعلى حمزه‏حسنى كه با خط على بود و چند صفحه از آن افتاده بود و فرزندان حسن بن على‏ آن را به ميراث گرفته بودند» .محمد بن سيرين از عكرمه نقل مى‏كند:«در ابتداى‏خلافت ابو بكر،على در خانه نشست و قرآن را جمع آورى كرد». گويد: «از عكرمه پرسيدم: آيا ترتيب و نظم آن مانند ديگر مصاحف بود؟ آيا رعايت ترتيب نزول درآن شده بود؟ گفت:اگر جن و انس گرد آيند و بخواهند مانند على قرآن را گرد آورند،نخواهند توانست‏».ابن سيرين مى‏گويد:«هر چه دنبال كردم تا بر آن مصحف دست‏يابم، ميسورم نگرديد». ابن جزى كلبى گويد:«اگر مصحف على يافت مى‏شد،هر آينه در آن علم فراوان يافت مى‏گرديد». شيعان مدعی هستند که اين قرآن اکنون در دست امام زمان است و در اين قرآن از محمد و آل او به کرات ياد شده است .

سليم بن قيس هلالى(متوفاى 90)كه از ياران خاص علی بود،از سلمان فارسی نقل می کند که موقعى كه على بى‏مهرى مردم را نسبت‏ به خود احساس كرد،در خانه نشست و از خانه بيرون نيامد تا آن كه قرآن راكاملا جمع آورى كرد. پيش از جمع آورى حضرت،قرآن روى پاره‏هاى كاغذ و تخته‏هاى نازك شده و ورق‏ها نوشته شده و به صورت پراكنده بود. على پس ازاتمام،طبق روايت‏يعقوبى آن را بار شترى كرده به مسجد آورد.در حالى كه مردم‏پيرامون ابو بكر گرد آمده بودند،به آنان گفت: «بعد از مرگ پيامبر تا كنون به‏جمع آورى قرآن مشغول بودم و در اين پارچه آن را فراهم كرده،تمام آن چه بر پيامبرنازل شده است جمع آورده‏ام. نبوده است آيه‏اى مگر آن كه پيامبر،خود بر من‏خوانده و تفسير و تاويل آن را به من آموخته است. مبادا فردا بگوييد:از آن غافل‏بوده‏ايم‏». آن گاه يكى از سران گروه به پا خاست و با ديدن آن چه على عليه السلام در آن‏ نوشته‏ها فراهم كرده بود،بدو گفت:به آن چه آورده‏اى نيازى نيست و آن چه نزد ماهست ما را كفايت مى‏كند. على عليه السلام گفت: «ديگر هرگز آن را نخواهيد ديد».آن گاه‏داخل خانه خود شد و كسى آن را پس از آن نديد ..

اما پس از جنگ يمامه بسياری از حافظان قرآن کشته می شوند. تعداد کشته شدگان افرادی که قرآن را حفظ بودند حداقل 70 نفر ذکر شده است حتی در برخی کتب تاريخی اين تعداد را تا 400 نفر ذکر می کنند .

پس از اين حادثه خطر نابودی گفته های محمد بطور جدی احساس می شد. و اين موضوع باعث شد تا خليفه وقت ابوبکر زيد بن ثابت‏خواست تا قرآن را جمع آورى كند. زيد مى‏گويد:

«ابو بكر مرا فرا خواند، و پس از مشاوره با عمر-كه در آن جا بود-گفت:بسيارى از قاريان و حافظان قرآن در حادثه يمامه كشته شده‏اند و بيم آن مى‏رود كه در موارد ديگر نيز گروهى ديگر كشته شوند و قسمت عمده قرآن را از بين برود. آن گاه‏جمع آورى قرآن را مطرح ساخت. گفتيم:چگونه مى‏خواهيد كارى كنيد كه محمد ‏آن را انجام نداد؟گفتند: «اين كار ضرورت دارد و بايد انجام شود. و آن اندازه سخن‏گفتند و به من اصرار ورزيدند تا آن را پذيرفتم. آن گاه ابو بكر به من گفت:مى‏بينم كه‏جوان عاقلى هستى و هرگز ما به تو انديشه ناروا نمى‏داريم. تو كاتب وحى رسول‏خدا بودى،اين كار را دنبال كن و به خوبى انجام ده.

زيد به جمع آوری قرآن مشغول می گردد و در اين کار روش خاص خود را پی می گيرد و در اين کار از گروهی از ياران محمد کمک می گيرد اولين اقدام او اين بود که اعلام کرد :هر كس هر چه از قرآن نزد خود دارد،بياورد. يعقوبى‏مى‏گويد:«وى گروهى مركب از 25 نفر را تشكيل داد» و خود رياست آن گروه را برعهده گرفت. اين گروه هر روز در مسجد گردهم مى‏آمدند و افرادى كه آيه يا سوره‏اى‏ از قرآن در اختيار داشتند به اين گروه مراجعه مى‏كردند. اين گروه از هيچ كس،هيچ‏چيز را به عنوان قرآن نمى‏پذيرفتند،مگر آن كه دو شاهد ارائه دهند كه آن چه‏آورده است جزء قرآن است.شاهد اول نسخه خطى،يعنى نوشته‏اى كه حكايت ازوحى قرآنى داشته باشد. شاهد دوم شاهد حفظى،يعنى ديگران نيز شهادت دهندكه آن را از زبان محمد شنيده‏اند.

نکته بسيار جالبی که در اينجا قابل ذکر است از خزيمة بن ثابت انصارى دو آيه آخر سوره برائت‏بدون شاهد پذيرفته شد، زيرا محمد شهادت او را به جاى شهادت دو نفر قرار داده بود.

اما چرا شهادت خزيمه برابر شهادت دو نفر پذيرفته شده بود خود داستان جالبی دارد.

محمد با يک عرب بر سر اسبی مشکل پيدا می کند و هر دو طرف مدعی بودند که آن اسب متعلق به او است اما خزيمة بن ثابت انصارى با ان که از ماجرا هيچ اطلاعی نداشت به دروغ به نفع محمد رای می دهد و محمد نيز برای اينکه دعوا را به نفع خود پايان دهد می گويد شهادت خزيمه برابر شهادت دو نفر ارزش دارد (هر چند می دانست که او به دروغ شهادت داده است )و بدين وسيله اسب آن عرب بيچاره را صاحب می شود و خزيمه نيز به‏ «ذو الشهادتين‏»لقب می يابد . (اسد الغابة،ج 2،ص 114)

زيد قرآن را جمع آوری کرد ولی هيچ نظمی به آن نداد و دست نوشته های خود را كه سوره‏هاى قرآنى بر آن‏نگاشته شده بود،پس از اتمام به ابوبكر داد .اين مجموعه پس از ابوبكر به‏ عمر انتقال يافت و پس از وفات وى نزد دخترش حفصه نگهدارى شد و هنگام ‏يك سان كردن مصحف‏ها،عثمان آن را به رعايت گرفت تا نسخه‏هاى ديگر قرآن را باآن مقابل كند و سپس آن را به حفصه باز گردانيد. چون حفصه در گذشت،مروان كه‏از جانب معاويه والى مدينه بود، آن را از ورثه حفصه گرفت و از بين برد.

پس از مرگ محمد علاوه بر زيد، عده ديگرى از بزرگان صحابه به جمع قرآن پرداختند.از جمله: عبد الله بن مسعود، ابى بن كعب، مقداد بن اسود، س الم مولى ابى حذيفه، معاذ بن جبل و ابو موسى‏اشعرى. گويند: نخستين كسى كه سوره‏هاى قرآن را مرتب نمود، سالم مولى ابى حذيفه بود. وقتى قرآن جمع آورى و نوشته شد،آن‏گاه خود وهم فکرانش گرد هم آمدند و درباره نام آن به شور نشستند. برخى نام‏«سفر» را پيش نهاد كردند،سالم و ديگران آن را نپسنديدند،زيرا نام كتاب‏هاى يهود است.

سپس سالم عنوان مصحف را پيش نهاد كرد و گفت:همانند اين كتاب(صحيفه‏هاى‏جمع شده) را در حبشه ديدم كه آن را «مصحف‏» مى‏گفتند. همه حاضران نام ‏مصحف را براى صحيفه‏هاى جمع شده پذيرفتند .


همانطور که در مطلب قبلی گفتم در زمان ابوبکر خطر از بين رفتن قرآن بطور جدی مطرح گرديد .

و ابوبکر تصميم به حفظ قرآن گرفت و توسط زيد ابن ثابت اين جمع آوری صورت گرفت .

گفتم که زيد فقط قرآن را جمع کرد و هيچ نظمی به آن نداد .اما در همان روزها ديگر ياران محمد نيز کم وبيش سعی در نگارش قرآن هايي به نام خود داشتند که حداقل هفت قرآن معتبر به نام آنان در تاريخ ثبت شده است .

برخی قرآن های معروف

1)قرآن به روايت ابن مسعود :او معتقد به اصالت معنی بود و می گفت کلمات قرآن را برای راحتتر شدن می توان به مترادف آن تبديل کرد .در قرآن او سوره حمد و سوره معوذتين نبود او اين دو سوره آخر را جزئ قرآن نمی دانست و هر گاه قرآنی را با اين دو سوره می ديد آنها را پاک می کرد و می گفت قرآن را با غير قرآن خلط نکنيد و خودش هرگز از اين دو سوره در نماز استفاده نمی کرد و معتقد بود اين دو سوره دعای چشم زخم می باشد.

2)قرآن به روايت ابی ابن کعب

قرآن او هم با قرآن های امروزی تفاوت زيادی داشت که در نوشته های قبلی توضيح داده ام

3)قرآن به روايت ابو موسی اشعری

4)قران به روايت ابن سود

5)قرآن به روايت سالم مولی

6)قرآن به روايت ابی حديقه

7)قران به روايت معاذ ابن جبل

در آن زمان نبود قرآن و نسخه صحيح آن آنقدر مشکل بود که برخی از صحابه محمد هم از داشتن قرآن محروم بودند و از کسانی که توانايي جمع آوری قرآن را داشتند کمک می خواستند تا برای خود قرآنی داشته باشند. قرآن های فوق هم با همديگر اختلافات فاحشی داشتند و حتی جغرافيای آنها هم متفاوت بود. مثلا در کوفه مردم قرآن ابن مسعود را صحيح می دانستند ولی در مدينه قرآن ابی ابن کعب معتبر بود و ساير قرآنها اعتباری نداشت اما در بصره قرآن ابو موسی اشعری طرفدار داشت و قرآن ابن اسود در دمشق رايج بود .

اختلافات اين قرآنها بحدی بود که بين مسلمانان اختلاف و چند دستگی ايجاد کرده بود و هر گروه قرآن خود را صحيح و ساير قرآن ها را تحريف شده می دانست و اين امر موجب نزاع های بسیار شديدی در بين آنها می گشت

حذيقه ابن سعيد ابن عاص می گويد :زمانی که از جنگ ارمنستان باز می گشتم مردمی را از حمص ديدم که قرآن خود را صحيح می دانستند و آنها قرآن را به روايت مقداد می خواندند اهل کوفه را ديدم که قرآن خود را به روايت ابن مسعود می خوانند و همين اعتقاد را در مورد قرآن خود دارند و نيز مردم کوفه حتی نام قرآن خود که به روايت از ابو موسی اشعری است را به نام الباب القلوب می خوانند و آن را صحيح می دانند .

در اين زمان حتی در مورد نام قران نيز اتفاق نظر نبوده است و ديديم که مثلا ابی حدطقه قرآن را به نام مصحف می خوانده.

همانطور که می بينيد وضع قرآن بسيار اسف بار بوده است و بين مسلمانان هم اختلافات شديدی وجود داشته است .واضح است که اگر تفاوت های بين قرآنها ناچيز بود هرگز باعث درگيری بين مسلمانان نمی شد .

البته عمق اين اختلاف از حد درگيری های ساده نيز گذشته بود و هر گروه گروه ديگر را تکفير می کرده است .

در تاريخ می خوانيم که زمانی که حديقه به مدينه باز می گردد بلافاصله نزد عثمان می رود و می گويد

(در جنگ ارمنستان شرکت داشتم در آنجا مردم شام قرآن را به روايت ابی ابن کعب می خواندند که مواردی از آن را مردم عراق نشنيده بودند و مردم عراق قرآنی را می خواندند که مردم شام از قسمت هايي از آن بی اطلاع بودند و هر گروه گروه ديگر را تکفير می کرد )

اين ماجرا که در کتب مختلف تاريخی امده است عمق اختلافات بين قرآن ها را نشان می دهد.عثمان مطمئنا به اين موضوع انديشيده که اگر اين موضوع سريعا حل نشود باعث از هم پاشيده شدن امپراطوری نو پای او می شده است . عثمان شديدا مظرب شده و تصميم جدی می گيرد که قران ها را يکسان سازد .

اما اين کاری بس عظيم و دشوار می نمود . اسلام در آن زمان در دامنه وسيع جغرافيايي گسترش يافته بود و نسخه های متفاوتی از آن در سراسر سر زمين های اسلامی منتشر شده بود که هر کدام با ديگری اختلافات بيشمار ی داشت . اين احتمال می رفت که هر قومی برای حمايت از قران خود قيام کند و مانعی بر سر يکسان سازی بوجود آورد .لذا عثمان تصميم می گيرد که با نهايت خشونت و سختگيری اين کار را به انجام برساند به طوری که کسی جرات مخالفت نداشته باشد . او برای اين کار نياز به حمايت بزرگان صحابه محمد داشت .لذا عثمان همه ياران محمد را که در مدينه زندگي می کردند را در يک جلسه جمع می کند و موضوع را با آنها در ميان می گذارد و همه آنان بر اين نکته اتفاق نظر داشتند که قرآنها بايد يکی شود و بهای اين کار هر چه هست می بايد پرداخت گردد و در انجام اين کار جای هيچ درنگ نيست . عثمان بدون آنکه درنگ کند در يک فراخوان عمومی از ياران محمد ياری می جويد و چهار نفر آنان که مورد اعتماد خودش بودند را برای هدايت اين کار بر می گزيند و اين چهار نفر عبارت بودند از

1)زيد ابن ثابت

2)سعيد ابن عاص

3)عبدالله ابن ابی زبير

4)عبدالرحمن ابن حارث

اين چهار نفر کميته تاليف قرآن را بعهده می گيرند

اما يکسان سازی قران (در اين مرحله تحريفات اساسی وارد قران می شود )کار کوچکی نبود و اين انتخاب عثمان باعث اعتراضات شديدی می گردد و عثمان را ناگزير می کند که دوازده نفر ديگر را به اين جمع اضافه کند.


ابی ابن کعب يکی از آن دوازده نفری بود که به اين کميته اضافه شد و رياست اين گروه را بعهده گرفت. البته با توجه به اين که او خود صاحب يکی از قرآن های معروف بود طبيعتاً در بسياری از موارد نظر خود را اعمال می کرد ولی در برخی موارد برای اينکه رضايت سايرين را هم جلب کند آياتی را هم به قرآن اضافه کرده و يا از آن می کاهد و فشارهايي که بر او وارد می شده باعث می گردد او در نهايت بدسليقگی قرآن را به رشته تحرير در آورد. کميته اخير برای يکسان سازی قرآنها چهار مرحله اساسی در نظر می گيرد:

1) جمع آوری مجدد منابع قرآن و نگارش مجدد قرآن با اين سياست که قرآن اخير کاملا شبيه هيچ کدام از قرآن های رايج نباشد که سبب اختلاف گردد و ايجاد ارايش رياضی خاصی در قرآن
2) نوشتن چند رونوشت از قران مرجع تهيه شده.
3) تطبيق قرآن های آماده شده جهت رفع اختلافات احتمالی.
4) جمع آوری قرآنهای ديگر و محو و نابود کردن آنها و ارسال قرآن جديد تاليف.
5) اجبار همه مسلمانان به قبول قرآن جديد و منع آنها از مطالعه قرآنها ديگر.

و انصافا در تمامی موارد آنها نهايت کوشش خود را بکار بردند و مخصوصاً هم عثمان و هم ساير حاکمان پس از او در محو و نابودی قرآنهای ديگر نهايت تلاش را نمودند زيرا وجود قرآنهاي متفاوت اساس حکومت آنها را متزلزل می کرد. بطوريکه حتی قرآنی که در زمان ابوبکر توسط زيد جمع آوری شده بود در زمان معاويه در مدينه نابود شد. اما اين يکسان سازی هر چند در نهايت دقت انجام شد ولی از خطاهای انسانی بدور نبود که بعد ها اين اشکالات يکی يکی خود را نشان داد که در آينده به طور کاملاً مفصل در مورد آن بحث خواهد شد و خلاصه عثمان قرآن های نوشته شده از روی قرآن مرجع را به تمام سرزمين های اسلامی فرستاد و تمامی قرآن های ديگر را جمع آوری نموده و سوزانيد ( به روايتی ديگر در آب و سرکه جوشانيد ) البته می دانيد که آب و آتش هر دو در اسلام از مطهرات است و اين سوزاندن و يا جوشاندن در آب از نظر شرعی بر او هيچ اشکالی وارد نمی نمود و حتی امروزه نيز بسياری از قرآن های قديمی و غير قابل استفاده را در نهايت احترام می سوزانند. اما جو ارعاب و وحشتی که عثمان به راه انداخته بود وحمايت شديدی هم که عقلای صحابه از او داشتند باعث شد که او بخوبی از عهده اين کار بر آيد. می گويند حتی ابن مسعود را هم که با اين کميته مخالفت می نمود و از دادن قرآن خود امتناع داشت را از پا گرفته و چنان بر زمين کشيدند که استخوانهايش شکست . علی هم به شدت از عثمان حمايت می کرد و بارها گفت اگرمن هم جای عثمان بودم همان کاری می کردم که عثمان کرد .علی بخوبی می دانست که حفظ نظام حتی از حفظ قرآن هم مهمتر است زيرا اگر اسلام از بين می رفت ديگر قرانی نمی ماند .و اين سياست هم اکنون نيز توسط فرزندان خلف او رعايت می شود و جايي که مصلحت نظام در ميان باشد ديگر هيچ چيز ديگری مهم نيست و هر کاری مجاز می باشد . عثمان از روی قرآن مرجع شش نسخه رونوشت تهيه نمود و به ساير مراکز مهم اسلامی فرستاد . و برای آنکه اختلافی پيش نيايد همراه هر قران يک قاری هم فرستاد تا در خواندن قرآن هم اختلافی نباشد. البته تمامی اين قرآنها به خط ميخی نوشته شده بود و فاقد اعراب بود و بعدها به رسم الخط عربی تغيير يافت .البته در اين مرحله يعنی تغيير به رسم الخط عربی نيز اشتباهات ديگری وارد قران شد که آنهم مورد بحث قرار خواهم داد. ولی برخی از اين تغييرات را برايتان با تصوير در اين ياداشت قرار می دهم تا خود قضاوت کنيد. تصاوير زير برخی اشتباهاتی که در مرحله تبديل خط کوفی به رسم الخط عربی اتفاق افتاد را نشان می دهد .

image001.gif
image002.gif

image003.gif

image004.gif

image005.gif
image006.gif
در قسمت قبلی به اين موضوع اشاره کردم که اختلاف بين قرانها باعث درگيری شديد بين مسلمانان می شد و اما اکنون به برخی از اين درگيری ها اشاره می کنم :
يزيد نخعى مى‏گويد:«در زمان ولايت وليد بن عقبه كه از جانب عثمان والى‏كوفه بود به مسجد كوفه رفتم. در آن جا گروهى جمع بودند. در آن وقت مسجد گماشته‏اى نداشت و كسى فرياد بر آورد: آنان كه‏ پيرو قرائت ابو موسى اشعرى هستند به زاويه نزديك باب كنده و آنان كه پيرو قرائت‏ابن مسعودند به زاويه نزديك خانه عبدالله بيايند. دو گروه درباره آيه‏اى از سوره بقره‏اختلاف داشتند. يكى مى‏گفت: «و اتموا الحج و العمرة للبيت‏» و ديگرى مى‏گفت: و اتموا الحج و العمرة لله (يوسف 12:32) و بين آنها اختلاف و درگيری بود.

ابن اشته از انس بن مالك روايت كرده است كه مردم در زمان عثمان در كوفه ‏نسبت‏ به قرآن اختلاف داشتند. معلمى قرآن را طبق قرائت‏ يكى از صاحبان‏مصحف‏ها تعليم مى‏كرد و معلمى ديگر طبق قرائت ديگر و اين به اختلاف بين‏جوانان كشيده مى‏شد. اين اختلافات به معلمان مى‏رسيد و هر يك از قرائت ديگرى را غلط مى‏شمرد. (الاتقان،ج 1،ص 59.مصاحف سجستانى،ص 21)

از محمد ابن سيرين نقل شده است که برخی مسلمانان قرآن می خوانند و عده ديگر قرآن آنها را مردود می شمارند( طبقات ابن سعد،ج 3،ص 62.مصاحف سجستانى،ص 25) و اين موضوع باعث درگيری بين آنها می شده است .

از بکير اشج نقل شده است که در عراق هيچ کس قران ديگری را قبول ندارد و هر گاه کسی ايه را بخواند ديگری می گويد که آن را قبول ندارد (دقت کنيد چه جوی در آن زمان در مورد قرآن حاکم بوده است )( فتح الباري،ج 9،ص 16)

سال آغاز سازی قرآنها 15 سال بعد از مرگ محمد بود يعنی سال دوم يا سوم خلافت عثمان .

بعد از 15 سال همانطور که ديديم طبيعتا بسياری از گفته های محمد مورد بحث و جدل مسلمانان بود . اما همانطور که ديديم با انکه عثمان تمام تلاش خود را برای يکسان سازی قران به خرج داد و آيات بسياری را از آن کم و يا به آن افزود ولی قرآن هايي که او تهيه کرد باز هم با هم اختلاف داشتند به طوری که بعدها باز هم اين اختلافات (منتها نه به شدت قبل بين مسلمانان وجود داشت بطور مثال برخى از مردم شام مى‏گفتند(مصحف ما و مصحف‏بصره صحيح‏تر از مصحف كوفه است )( مصاحف سجستانى،ص 35)
و اختلاف بين قرآنها عثمانی بعدها خود را بيشتر و بيشتر نشان می داد( مصاحف سجستانى،39الی 49)

بعد از آنکه قرآنها حاضر گرديد ديديم که آنها را به مرکز مهم ارسال داشتند و حتی همرا آن قاريانی هم فرستادند . قرآن هايي که به مرکز مختلف اسلامی فرستاده شد برای ان مرکز حکم مرجع را داشت و از روی آنها قرآنهای ديگری نوشته می شد و به ساير نقاط آن مرکز ارسال می گرديد. اگر در يک منطقه بين قرآنها اختلافی بوجود می آمد قرآن مرکز حکم مرجع را داشت و اما مشکل از آنجا شروع شد که بين قرآنهای مرکز اصلی هم اختلاف بود.
اما بعدها برای اين اختلاف چاره ای انديشيده شد  و قرآن مدينه را بعنوان قران مرجع در نظر گرفتند و به آن لقب ام يا امام دادند و هر گاه اختلافی بين قرآنهای مرکز اصلی ديده می شد و کار به جاهای باريک کشيده می شد به قرآن مدينه مراجعه می کردند و اختلاف را حل می کردند البته همه اين تلاش برای رفع اختلاف در واقع برای حفظ حکومت خود حاکمان وقت بود و نه از سر دلسوزی برای قرآن .

عثمان قانونی بسيار جدی وضع کرد و آن اين بود که داشتن و خواندن هر قرآن ديگری غير از قرآن عثمانی ممنوع شده و کسانی که از اين دستور سر پيچي می کردند به سختی مجازات می شدند. تمامی اين قرانها به خط کوفی بود که فاقد اعراب گذاری و نقطه بود که بعدها به رسم الخط عربی تغيير داده شد که باز هم موجب اختلافات زيادی در بين قرآنهای رسمی آن زمان گرديد. البته هنوز هم برخی قرآنهای به خط کوفی در موزه های دنيا و مکانهای مقدس مسلمانان وجود دارد که با قرآنهای امروزی تفاوت هايي دارد بطور مثال در خزانه حرم امام حسين قرانی است منسوب به عثمان كه با خط كوفى‏كهن نوشته شده است.با توجه به خالى بودن حروف آن از علايم و حجم بسياربزرگ آن، با مصحف مدينه و يا مصحف شام هم‏آهنگ و همانند است. به خصوص‏كه كلمه‏«يرتد» از سوره مائده( 5)را به صورت‏«يرتدد»ضبط كرده است. به احتمال قوى‏اين قرآن، از يكى از قرآن‏هاى عثمانى استنساخ شده و رو نوشتى از يكى ازآن‏هاست .

مشخصات قرآن عثمانی
حروف قرآنهای عثمانى خالى از نقطه و علايمى بوده است كه‏اعراب كلمات را نشان مى‏دهد.اين قرآنها‏ها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسيم بندى نشده بود و مملو از غلطهاى املايى و تناقض‏هايى در رسم الخط بوده است. كه علت آن،ابتدايى بودن خط عرب در آن زمان و فرهنگ بدوی آنها بوده است .

مشخصات كلى مصحف‏ها به شرح ذيل است:

1.ترتيب:
با توجه به اينکه ابی ابن کعب سرپرستی کميته نگارش قرآن را عهده دار بود قرآن عثمانی از نظر ترتيب با قرآن ابی کعب شباهت بسياری داشت تنها در مواردى‏اندك با آن‏ها مطابقت نداشت،از جمله اين كه در مصحف‏هاى صحابه،سوره يونس‏در زمره هفت‏سوره بزرگ به شمار مى‏آمد و هفتمين يا هشتمين اين سوره‏ها بود.
اما عثمان،سوره انفال و سوره برائت را به عنوان يك سوره،در مرتبه هفتم از سوره‏هاى بلند(طوال)قرار داد و سوره يونس را در شمار سوره‏هاى مئين در آورد و محل آن را تغيير داد. ابن عباس به اين عمل عثمان اعتراض كرد و گفت:«به چه‏علت‏سوره انفال را كه از سوره‏هاى مثانى است و سوره برائت را كه از سوره‏هاى‏مئين است، يك سوره به حساب آورده و«بسم الله الرحمان الرحيم‏»را از اول سوره‏برائت‏حذف كرده‏ايد و در شمار سوره‏هاى بزرگ قرار داده‏ايد؟»عثمان در پاسخ‏گفت:«سوره‏هايى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل مى‏شد و پس از نزول آن‏ها،آياتى نازل‏مى‏گرديد. پيامبر كاتبان وحى را احضار مى‏كرد و به آنان مى‏فرمود:اين آيه‏ها را درفلان محل از فلان سوره بنويسيد. سوره انفال از سوره‏هايى است كه در اوايل‏هجرت در مدينه نازل شد و سوره برائت از نظر نزول،از آخرين سوره‏هاست. ولى‏مضمون اين دو سوره با يك ديگر شبيه است و من گمان مى‏كردم اين دو سوره،يكى‏است.پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در گذشت و بيان نكرد كه برائت دنباله سوره انفال است. از اين‏جهت من آن دو را به هم پيوستم و«بسم الله الرحمان الرحيم‏»را بين آن دو ننوشتم و آن رادر شمار هفت‏سوره بزرگ قرار دادم‏» .

2.نقطه و علامت:
مصحف‏هاى عثمانى به مقتضاى شيوه نگارش كه در آن دوره‏ميان مردم عرب رايج‏بود از هر نشانه و علامتى كه حروف نقطه‏دار و بى‏نقطه رامشخص كند،خالى بود.و لذا بين ب و ت و يا و ثا تفاوتى نبود.و نيز ج و ح و خ ازيك ديگر تشخيص داده نمى‏شدند.هم چنين حركت و اعراب كلمات،به وسيله‏فتحه،كسره،ضمه و تنوين نشان داده نمى‏شد.خواننده خود بايد به هنگام قرائت‏باتوجه به علم خود ،آن‏ها را از يك ديگر تميز مى‏داد،و وزن كلمه و چگونگى اعراب آن راشخصا مى‏شناخت.
از اين‏رو در صدر اول،قرائت قرآن فقط به سماع و نقل موكول بود و جز از طريق‏شنيدن، قرائت قرآن تقريبا ممتنع بود. مثلا بين كلمه‏هاى ‏«تبلو»، «نبلو»، «نتلو»، «تتلو» و «يتلو» هيچ فرقى وجود نداشت. هم چنين كلمه‏ «يعلمه‏» از «تعلمه‏»، «نعلمه‏» و «بعلمه‏» تشخيص داده نمى‏شد.از اين‏رو چه بسا آيه لتكون لمن خلفك آية به صورت‏«لمن خلقك‏»خوانده مى‏شد.

ذيلا نمونه‏هايى از قرآنهای مختلف كه بر اثر خالى بودن مصحف‏ها از نقطه‏رخ داده است، آورده مى‏شود:

سوره بقره،آيه 259:«ننشزها»،«ننشرها»،«تنشرها» .

سوره آل عمران،آيه 48:«يعلمه‏»،«نعلمه‏»

سوره يونس،آيه 30:«تبلوا»،«تتلو»

سوره يونس،آيه 92:«ننجيك‏»،«ننحيك‏»

سوره عنكبوت،آيه 58:«لنبوئنهم‏»،«لنثوينهم‏»،«لنبوينهم‏»

سوره سبا،آيه 17:«نجازي‏»،«يجازي‏»

سوره حجرات،آيه 6:«فتبينوا»،«فتثبتوا»

در هر صورت خالى بودن قرانهای عثمانی از علايم و نشانه‏ها علت عمده پيدايش‏اختلاف قرانها در زمان‏هاى بعد بود،زيرا مردم به شنيدن و حفظ كردن قرآن اتكاداشتند و طبيعتا هر موضوعی که متکی بر ذهن باشد در ان احتمال خطا وجود دارد

3.ناهنجارى نوشتارى:
اما رسم الخط قرآنهای عثمانى،در مقايسه با رسم الخط عمومى و متداول،داراى ناهنجارى‏هاى املايى فراوان و تناقض‏هاى بسيار در نحوه نوشتن كلمات‏مى‏باشد.
علت اين امر،عدم آشنايى عرب به فنون خط و روش‏هاى كتابت،در آن زمان‏بوده است. بلكه جز تعداد كمى از آنان نوشتن و كتابت را نمى‏دانستند و خطى را هم‏كه اين عده اندك بدان مى‏نوشته‏اند،خطى ابتدايى و در حد بسيار پايين و اوليه‏بوده است. علاوه بر اين‏كسانى را كه عثمان براى كتابت مصحف انتخاب كرده بود،افرادى بودند كه به‏غايت نسبت‏به شيوه كتابت‏بى‏اطلاع بودند و هر چند كه در آن وقت،خط درمرحله ابتدايى بود،ولى آنان بسيار بد خط بودند.همان گونه كه ابن ابى داوود نقل مى‏كند:
پس از تكميل نسخه‏هاى مصاحف،مصحفى را نزد عثمان بردند،وى پس ازديدن آن گفت:«چه نيكو و زيبا تهيه كرده‏ايد. ولى در آن ناهنجارى‏هايى رخ داده كه‏عرب خود مى‏توانند آن را به نحو صحيح تلفظ كنند».سپس گفت:«اگر املا كننده ازقبيله هذيل و نويسنده از قبيله ثقيف بود،چنين اشتباهاتى در آن پيدا نمى‏شد»( المصاحف-سجستانى ص 33-32)

ثعلبى در تفسير خود،ذيل آيه ان هذان لساحران (طه 20:63)طبق مى‏گويد:«عثمان گفت:در اين‏مصحف ناهنجارى‏هايى ديده مى‏شود كه هر عربى به زبان خود آن را صحيح ادامى‏كند.به عثمان گفتند:آيا آن را تغيير نمى‏دهى؟و به عبارت ديگر آيا تصحيح‏ نمى‏كنى؟ گفت:لزومى ندارد، نه حلالى راحرام مى‏كند و نه حرامى را حلال‏» .

نمونه‏هايى از مهم‏ترين اشتباهات رسم الخط موجود در قرآن :

سوره/آيه/آيه/املاء صحيح

بقره 164/1.«و اختلف الليل و النهار»/و اختلاف الليل و النهار»

/مائده 109/2.«علم الغيوب‏»/«علام‏»

/انعام 5/3.«ياتيهم انبؤا»/«انباء»

/انعام 26/4.و ينؤن عنه‏»/«يناون عنه‏»

/انعام 52/5.«بالغداوة‏»/«بالغداة‏»است و«و»بدون هيچ علت‏شناخته شده‏اى زايد است.

/انعام 94/6.«فيكم شركؤا»/«شركاء»

/هود 87/7.«ما نشؤا»/«ما نشاء»

/يوسف 87/8.«انه لا يايئس‏»/«لا يياس‏»

/ابراهيم 9/9.«ا لم ياتكم نبؤا»/«نبا»

/ابراهيم 21/10.«فقال الضعفؤا»/«الضعفاء»

/كهف 23/11.«و لا تقولن لشاى‏ء»/«لشى‏ء»

/كهف 77/12.«لو شئت لتخذت‏»/«لاتخذت‏»

/طه 94/13.«قال يبنؤم‏»/«يا ابن ام‏»

/نمل 21/14.«او لا اذبحنه‏»/«لاذبحنه‏»است و الف بدون هيچ علت معقولى‏اضافه شده است.

/نمل 29/15.«يا ايها الملؤا»/«الملا»

/روم 13/16.«شفعؤا»/«شفعاء»

/صافات 106/17.«لهو البلؤ المبين‏»/«البلاء»

/ص 13/18.«و اصحاب لئيكة‏»/«الايكة‏»

/زمر 69/19.«و جاى‏ء بالنبيين‏»/«وجي‏ء»

/غافر 50/20.«و ما دعؤا الكافرين‏»/«و ما دعاء»

هر گاه در نظر بگيريم كه مصحف‏هاى آن روز بدون نقطه و فاقد هر گونه علامت ونشانه بوده است،به خوبى در مى‏يابيم كه قرائت قرآن از روى قرآنها آن زمان با مشكل روبرو بوده است.مثلا خواننده قرآن جا می دانست ااذبحنه‏»زايد است و نبايد خوانده شود و يا چگونه بفهمد كه يكى از دو«يا»ى‏«باييد»در آيه و السماء بنيناها باييد زايد مى‏باشد، و يا در كلمه‏«نشؤا»بدون هيچ‏علامتى از كجا خواننده مى‏فهمد كه واو زايد است و الف ممدوده است و تلفظ همزه بعد از الف است؟

موضوع عجيب‏تر وجود تناقض در رسم الخط قرآنهای عثمانى است،به نحوى‏كه كلمه‏اى را در جايى به شكلى نوشته‏اند و همان كلمه را در جاى ديگر به شكلى‏ديگر و اين خود نشان مى‏دهد كه نويسندگان اوليه تا چه حد بی سواد بوده اند. و اين نشان دهنده فرهنگ اعراب در آن زمان است که باسوادترين و نخبگان آنان چنين بوده اند مثلا در آيه 247 سوره بقره كلمه‏«بسطة‏»با سين و درآيه 69 از سوره اعراف با صاد«بصطة‏»نوشته شده است.و نيز كلمه‏«يبسط‏»در آيه‏26 سوره رعد با سين و در آيه 245 بقره با صاد ضبط گرديده است.از اين قبيل‏تناقضات در قرآنهای عثمانى زياد وجود دارد.

نمونه‏هايى از اين تناقضات که نشانه بی سوادی نخبگان عرب در آن زمان می باشد :

/سوره.آيه/املاء قديم/سوره.آيه/املاء معاصر

/كهف 77/1.«لو شئت لتخذت‏»/اسراء 73/«اذا لاتخذوك‏»

/شعراء 176/2.«اصحاب لئيكة‏»ص 13/حجر 78 و ق 14/«اصحاب الايكة‏»

/ابراهيم 21/3.«فقال الضعفؤا»/توبه 91/«ليس على الضعفاء»

/يونس 49/4.«فلا يستئخرون ساعة‏»/اعراف 34/«لا يستاخرون ساعة‏»

/غافر 50/5.«و ما دعؤا الكافرين‏»/رعد 14/«و ما دعاء الكافرين‏»

/حج 10/6.«ليس بظلم للعبيد»/آل عمران 182/«ليس بظلام للعبيد»

/فرقان 9/7.«ضربؤا لك الامثل‏»/اسراء 48/«ضربوا لك الامثال‏»

/قمر 6/8.«يوم يدع الداع‏»/بقره 221/«و الله يدعوا الى الجنة‏»

/بقره 28/9.«فاحيكم ثم يميتكم‏»/حج 66/«احياكم ثم يميتكم‏»

/قريش 2/10.«اى لفهم رحلة‏»/قريش 1/«لايلف قريش‏»

/طه 94/11.«قال يبنؤم‏»/اعراف 150/«قال ابن ام‏»

/هود 87/12.«في اموالنا ما نشؤا»/حج 5/«في الارحام ما نشاء»

/ابراهيم 34/13.«و ان تعدوا نعمت الله‏»/نحل 18/«و ان تعدوا نعمة الله‏»

/فاطر 43/14.«فلن تجد لسنت الله‏»/فتح 23/«و لن تجد لسنة الله‏»

/فاطر 40/15.«على بينت منه‏»/محمة 14/«على بينة من ربه‏»

/يوسف 25/16.«لدا الباب‏»/غافر 18/«لدى الحناجر»

/الحاقه 11/17.«طغا الماء»/النازعات 17/«انه طغى‏»

/كهف 23/18.«و لا تقولن لشاى‏ء»/كهف 45/«و كان الله على كل شي‏ء»

/مؤمنون 24/19.«فقال الملؤا»/مؤمنون 33/«و قال الملا»

/الرحمان 31/20.«ايه الثقلان‏»/يس 59/«ايها المجرمون‏»

خواننده عزيز می بيند که در مورد قرآن چه اوضاع اسف باری وجود داشته ودر تاريخ اين کتاب چقدر دستخوش تغيير شده است و عجيب آنکه مسلمانان با وقاحت تمام مدعی محفوظ بودن قرآن از هر گونه تحريفی می باشند و نکته ای که شايد برايتان جالب باشد اينکه هم اکنون نيز بين قرآنهای مختلف عربی اختلافاتی وجود دارد که آنها را در قسمت های بعدی بررسی خواهيم کرد


همانطوری که قبلا هم گفتم قرآن به خط عربی کوفی به نگارش در آمد .و بعد ها اين خط به زبان عربی تغيير يافت .حتما اين را شنيده ايد که در مورد حروف قرآن و اعجاز آن بسيار مقالات و کتا بها نوشته شده است و حتی چند سال پيش شخصی به نام دکتر رشاد خليفه با استفاده از کامپيوتر مطالبی در بعد اعجاز رياضی حروف قرآن و نقش عدد 19 در آن نوشت که نشان می دهد چنين هماهنگی به هيچ عنوان نمی تواند کار يک انسان باشد. اگر مقالات رشاد خليفه که برای جهان اسلا م بسيار تکان دهنده بود بخوانيد چنانچه اگر از تاريخ قرآن اطلاعی نداشته باشيد به شدت تحت تاثير قرار خواهيد گرفت والبته خود رشاد هم انقدر از اين اعجازی که کشف کرده بود متاثر شده بود که بعدا خودش ادعای پيامبری نمود .

 

اما ببينيم آيا حروف وکلمات در قرآن جه سرگذشتی داشته است . قبلا مختصرا در اين مورد صحبت کردم .برای بررسی دقيق تر اين موضوع در ابتدا بايد ببينيم ويژگی خط عربی کوفی که قرآن در ابتدا به آن خط نگاشته شد چه خصوصياتی داشته است.

1)خط کوفی يکی از ابتدايي ترين نحوه های نگارش است که کلمات بر مبنای مقياس تلفظ نگاشته می شود

در اين الفبا کلمه به نوعی نوشته می شود که به چندين صورت قابل خواندن است .مثلا نون آخر کلمه با (ر)فرقی ندارد و در اين الفبا شکل (و)و (ی)يکی است .گاها (م)در آخر کلمه به شکل (و)و (د)به شکل (ک)و عين وسط کلمه به شکل (ه) می نوشتند . گاهی حروف يک کلمه را جدا از يکديگر می نوشتند و (ی)را از کلمه جدا می نوشتند مانند (يستحي ی)و ابته گاهی اوقات همين (ی)را هم حدف می کردند .مثلا (ايلافهم )به شکل (الافهم )نوشته می شد که برای خوانده ايجاد اشکال می کرد . در اين نگارش گاهی تنوين ر به شکل نون می نوشتند و نون راهم به شکل الف .مثلا لنسفعن به صورت لنسفعا (علق 96:15)
در اين الفبای ابتدايي واو و يا بدون هيچ دليلی حذف می شد که خود يکی از دلايل اختلافات در قرآنها (حتی امروزی )شده است. مثلا در آيه و صالحوا المؤمنين ( تحريم 66:4) و او از«صالحوا»حذف و به صورت‏«و صالح المؤمنين‏»نوشته شده.لذا معلوم نبود كه اين كلمه مفرد است‏يا جمع‏مضاف .

دقت کنيد کتابی که مسلمانان معتقدند از هر خطايي به دور است با چه الفبای متزلزلی نوشته شده است .

2)نقطه در الفبای کوفی وجود نداشته است
يکی از عوامل اصلی اختلاف در بين قرآنها بوده است بنابر اين ميان‏«س‏»و«ش‏»در نوشتن هيچ فرقى نبود.هم چنين ميان ‏«ب‏»، «ت‏» و «ث‏»، «ج‏»، «ح‏» و «خ‏»، «ص‏» و «ض‏»، «ط‏» و «ظ‏»، «ع‏» و «غ‏»، «ف‏» و «ق‏»، «ن‏» و «ى‏» تفاوتى ‏وجود نداشت. خواننده بايد با دقت در معناى جمله و تركيب كلامى تشخيص‏مى‏داد كه حرف موجود،جيم است‏يا حا و يا خا.هم چنين حرف مورد نظر با است‏يا تا و ثا،نون است‏. از اين جهت در سوره حجرات در قرائت كسائى آمده است: ان جاءكم فاسق بنباء فتثبتوا و در قرائت ديگران …فتبينوا .ابن عامر و كوفيون خوانده‏اند:
ننشزها… (بقره 2:259) و ديگران‏«ننشرها…» .ابن عامر و حفص خوانده‏اند: و يكفر عنكم..( بقره 2:271) و ديگران‏«نكفر…» .ابن سميقع:«فاليوم ننحيك ببدنك‏»و ديگران «…ننجيك…»(يونس 10:92) خوانده‏اند .

كوفى‏ها-جز عاصم-«لنثوينهم من الجنة غرفا»و ديگران لنبوئنهم عنكبوت( 29:58)خوانده‏اند.

3.خالى بودن از علايم و حركات
در قرانهای اوليه كلمات عارى از هر گونه اعراب و حركات ثبت مى‏شد. وزن و حركت اعرابى و بنائى كلمه مشخص نبود، لذا براى خواننده غير عرب مشكل بودتا تشخيص دهد وزن و حركت كلمه چگونه است.حتى براى كسانى كه با زبان‏عربى آشنا بودند دشوار بود تا بدانند تلفظ و شکل كلمه چگونه است. مثلا مشخص نبود«اعلم‏»فعل امر است‏يا فعل متكلم مضارع و احيانا افعل التفضيل يا فعل ماضى ازباب افعال.

حمزه و كسائى آيه قال اعلم ان الله على كل شى‏ء قدير(بقره 2:259) را به صيغه فعل امرخوانده‏اند و ديگران به صيغه فعل مضارع متكلم . نافع آيه و لا تسال‏عن اصحاب الجحيم (بقره 2:119) را به صيغه نهى و ديگران به صيغه فعل مضارع مجهول‏خوانده‏اند .

حمزه و كسائى آيه و من يطوع…( بقره 2:158) را با«يا»و تشديد«طا»به صورت مضارع مجزوم خوانده و ديگران آيه را با«تا»و فتح و تخفيف‏«طا»به صورت فعل ماضى‏خوانده‏اند .

4.نبودن الف در كلمات
عامل ديگر اختلاف ،نبودن الف در خط کوفی بود. خط عربى كوفى از خط سريانى نشات گرفته است.در خط سريانى‏مرسوم نبود كه الف وسط كلمه را بنويسند و آن را نمی نوشتند .چون قرآن درابتدا با خط كوفى نگاشته مى‏شد، الف‏هاى وسط كلمه مانند«سماوات‏»رانمى‏نوشتند(به اين صورت:سموت).بعدها كه علايم مشخصه ايجاد شد،الف راصرفا با علامت الف كوچك در بالاى كلمه مشخص مى‏ساختند، مانند«سموت‏».

اين امر(اسقاط الف وسط كلمه)بعدها در بسيارى از موارد منشا اختلاف قرآنها ‏گرديد.

قرآن ابتدا توسط اين حروف الفبا بدوی به نگارش در آمد آنهم توسط کسانی که خود هم سواد درست و حسابی نداشتند و خودشان هم مرتکب اشتباهات املايي می شدند و خستگی آنها را هم که به دليل طاقت فرسا بودن اين کار به آنها تحميل می شدکه خود باعث اشتباهات بيشتر آنها می شد آ و اختلافاتی که در مورد خود قرآن را هم بود را هم اضافه کنيدو خود قضاوت کنيد که قرآنی که به نام کتاب بدون تغير خداوند در دستان مسلمانان است چه سرگذشتی داشته است و

واقعا که کتاب معجزه محمد بر چه ستون های استواری بنا شد .و جای تعجب دارد که همين کتاب مدعی است که خدايي که آن را فرستاد خودش هم آن را حفظ می کند .خواننده گرامی خود شاهد است که با وجود اين همه تزلزل در خط کوفی در و نحوه جمع آوری در زمان خليفه اول و سپس در زمان خليفه دوم با حروف و نگارش به خط کوفی و بار ديگر در تبديل به حروف الفبای عربی چه تغييرات وسيعی در قرآن بوجود آمد که همه آنها در تاريخ هم نقل شده است .مخصوصا حروف قرآن که به شدت در طول تاريخ تغيير کرده است .حالا مثلا اين جناب آقای دکتر رشاد چگونه مدعی است که کاشف اعجاز رياضی حروف و کلمات قرآن است خود جای سوال دارد البته خود او هم برای اينکه بتواند اين ادعای خود را ثابت کند مجبور شد خود او نيز در قران دست برده و آياتی از قرآن را نيز حذف کند .

نقطه گذاری کلمات قرآن

در زمان خلافت حجاج بن‏يوسف ثقفى از جانب عبد الملك بن مروان(86-75) که حاكم عراق بود،مردم با كاربرد نقطه آشنا شدند و حروف نقطه دار را از بى‏نقطه مشخص ساختند. اين كاربه وسيله يحيى بن يعمر و نصر بن عاصم، شاگردان ابو الاسود دئلى انجام گرديد .
به علت رواج اسلام در بين سر زمين های غير عربی خواندن قرآن برای بسياری از تازه مسلمانان غير عرب مشکل می نمود . و در بين تلفظ کلمات آنها اختلافاتی بود که اين اختلافات باعث تغيير اساسی مفهوم قرآن می شد .
مثلا هر عرب زبانی ،طبعا كلمه كتب را در آيه كتب ربكم على نفسه الرحمة ( بقره 2:183) به صورت‏معلوم و همين كلمه را در آيه: كتب عليكم الصيام (توبه 9:3) به صورت مجهول مى‏خواند. درحالى كه غير عرب تشخيص نمى‏داد كه اين كلمه معلوم است‏يا مجهول. و گاهی اوقات اين موضوع به اشتباهات خنده داری منجر می شد كما اين كه ابو الاسود شنيد كه كسى كلمه‏«رسوله‏»در آيه ان الله بري‏ء من المشركين و رسوله به كسر لام مى‏خواند كه در اين صورت معناى آن اين است كه خداوند از مشركان و پيامبرش بيزار است. ابو الاسود با شنيدن اين غلط فاحش گفت:«تصور نمى‏كردم كه‏كار مردم به اين جا رسيده باشد»و لذا برای زياد بن ابيه كه در آن زمان حاكم كوفه بود(53-50) ماجرا را تعريف کرد . زياد ابن ابيه،قبل ااز ابو الاسود خواسته بود كه در اين باره چاره‏اى بينديشد، ولى او اعتنايي نکرده بود. تااين كه اين غلط فاحش را خود در تلاوت كلام خدا شنيد و آن گاه در بر آوردن خواسته‏زياد ابن ابيه تصميم گرفت و گفت: « آن چه امير بدان امر كرده انجام مى‏دهم‏».( الفهرست:ص 46.فن اول از مقاله دوم)
ابو الاسود نويسنده‏اى خواست تا از عهده نوشتن آن چه او مى‏گويد،به خوبى بر آيد.
نويسنده‏اى از قبيله عبد قيس در اختيار او گذاشتند ولى وى او را نپسنديد. نويسنده ‏ديگرى را انتخاب كردند كه زبردست‏بود و مورد قبول ابو الاسود واقع شد.
ابو الاسود به نويسنده مذكور گفت:«هر حرفى را كه من با گشودن دهان ادا كردم(مفتوح خواندم)، نقطه‏اى بر بالاى آن حرف بگذار و اگر دهان خود را جمع كردم(حرف را به ضمه خواندم)نقطه‏اى در جلوى آن حرف قرار بده و اگر حرفى را كسره ‏خواندم،نقطه‏اى در زير آن حرف بنويس‏»( صدر،حسن،تاسيس الشيعة لعلوم الاسلام،ص 52 )ابن عياض نيز می گويد كه ابو الاسودبه نويسنده گفت: «اگر حرفى را با غنه ادا كردم آن را با دو نقطه مشخص كن و اوهمين كار را انجام داد»
از اين پس،مردم اين نقطه‏ها را به عنوان علايمى براى نشان دادن حركات‏حروف و كلمات به كار بردند،ولى بيش‏تر اين نقطه‏ها را با رنگى غير از رنگى كه خط قرآن با آن نوشته شده بود،مى‏نوشتند و غالبا اين رنگ قرمز بود.
پس از آن كه نصر بن عاصم نقطه را براى تشخيص حروف نقطه دار از حروف بى‏نقطه در مصحف به كار برد،نقطه‏هاى سياه به نقطه‏هاى رنگى تبديل شد تا نقطه‏هايى كه لامت‏حركت‏بوده با نقطه‏هايى كه علامت اعجام است، اشتباه‏نشود و اين دو نوع نقطه از يك ديگر تميز داده شوند.
جرجى زيدان مصحف نقطه‏دارى را به همين كيفيت در دار الكتب مصر ديده‏است.او مى‏گويد: « اين قرآن نخست در مسجد عمرو بن عاص،در مجاورت ‏قاهره بوده و از كهن‏ترين قرآن‏هاى جهان است. ورق‏هاى آن بزرگ و خط آن بامركب سياه نوشته شده و نقطه‏هاى آن به رنگ قرمز است و همان طور كه ابو الاسود توصيف كرده،نقطه‏هاى بالاى حروف علامت فتحه و نقطه‏هاى زيرين علامت‏كسره و نقطه‏هاى جلو حروف نشانه ضمه است‏» .
همانطور که می بينيد حتی در باره اعراب قرآن هم حرف و حديث فراوان است و از ابتدا بين مسلمانان هيچگاه توافقی جامعی در اين مورد وجود نداشته است . و اين اعراب کلمات همانطور که ديديم در معنای جمله تاثير فراوانی دارد. اما در ادامه می بينيم که اين اختلافات تا چه اندازه جدی بوده است.

در مورد کلمات و نحوه اعراب آنها نظرات بي شماری ارائه می شد که بر اساس آن قرآن های مختلفی رايج گرديد که معروف ترين آنها عبارت هستند از:

1) ابن عامر:عبد الله بن عامر يحصبى(متوفاى 118)
2) ابن كثير:عبد الله بن كثير دارمى(متوفاى 120)
3) عاصم:عاصم بن ابى النجود اسدى(متوفاى 128)

حفص قرآن عاصم را دقيق‏تر و معتبر تر مى‏دانست و قرائت عاصم‏به وسيله او منتشر شده و تا امروز متداول است و همين قرائتى است كه امروزه دراكثر كشورهاى اسلامى رايج است.

4) ابو عمرو: زبان ابو عمرو بن علاء مازنى،(متوفاى 154)
5) حمزه: حمزة بن حبيب زيات(متوفاى 156)
6) نافع: نافع بن عبد الرحمان الليثى(متوفاى 169) – 110) هستند و اين نوع قرآن امروزه در برخی کشور های عربی رايج است.
7) كسائى: على بن حمزه(متوفاى 189)

بعدها سه نفر يگر به اين هفت نفر اضافه شدند که عبارتند از :
8) خلف بن هشام،راوى حمزه(متوفاى 229)
9) يعقوب:يعقوب حضرمى(متوفاى 205)
10) ابو جعفر:ابو جعفر مخزومى(متوفاى 130)

با گذشت زمان چهار نفر ديگر به اين جمع اضافه شدند:
11) حسن بصرى:حسن بن يسار(متوفاى 110)قارى
12) ابن محيصن:محمد بن عبد الرحمان(متوفاى 123)
13) يزيدى:يحيى بن مبارك(متوفاى 202)
14) اعمش:سليمان بن مهران اسدى(متوفاى 148)

در اينجا چهاده نفر را می بينيم که قاريان قرآن بودند که در نحوه خواندن قرآنهای خود اختلاف داشتند و جالب اين که برای هر کدام از اين چهارده نفر دو راوی وجود دارد يعنی قرائت هر کدام به دو روايت مختلف بيان شده که مجموعا بيست و هشت قرائت مختلف را بوجود می آورد.
اينها کسانی بودند که مورد اقبال جامعه قرار می گرفتند و مدعيان ديگری هم وجود داشته است و اين نشان می دهد که حتی در مورد نحوه خواندن قرآن هچگاه توافق جامعی وجود نداشته و ندارد و اختلاف بين قرائت ها تا انجاست که حتی برخی از علمای مسلمانان معتقدند اگر کسی سوره ای از قرآن را در نمازش به قرائت رسمی نخواند نمازش باطل است و حتی اين اختلاف در زمان محمد نيز وجود داشته است به نقل از زيد بن ارقم آمده است كه شخصى نزد محمد آمد و گفت:آيه‏اى راعبد الله بن مسعود و زيد و ابى بن كعب براى من قرائت كردند و قرائت هر سه بايك ديگر اختلاف داشت.قرائت كدام يك را اختيار كنم. پيامبر ساكت ماند. البته که واضح است که او چرا ساکت مانده … !!!!
می دانيم که بسياری از اين حديث ها ساختگی هستند و به اين منظور که محمد هر سه را تاييد می کرده جعل شده است اما اگر اين حديث واقعی باشد هم نشان می دهد که حتی در زمان حيات محمد توافقی در مورد قرآن وجود نداشته است و اين بر خلاف ادعای بين مسلمانان است.
ولی کارخانه حديث سازی مسلمانان در توجيه اين اختلافات بيکار نمانده به يکی از اين احاديث توجه کنيد : انزل القرآن‏على سبعة احرف‏» که می گويند که اشاره بر اين دارد که قرآن به هفت لهجه نازل شده است.

و من واقعا متحيرم از اين همه هياهوی مسلمانان در مورد اعجاز تعداد کلمات وجملات و هزاران دروغ ديگر که در مورد اين کتاب می گويند .همانطور که ديديم هيچگاه کلمات قران ثابت نبوده و حتی درنوع کلمات و خواندن آن در بين مسلمانان هيچگاه توافقی نبوده است.

و اما معجزه بزرگ قرآن اين است با اين همه حرف و حديث در مورد اين کتاب هنوز هم بيش از يک ميليارد مسلمان به اين موضوع اعتقاد دارند که قرآن در يک سينی در شب قدر به محمد نازل شده است و تا اکنون و حتی يک حرف از آن تغيير نکرده است.

اگر چه حکام وقت در يکسان سازی قرآن های جديت فراوان بخرج می دادند ولی مسلمانان تا مدت زيادی در مقابل اين تغييرات مقاومت می کردند . به نظر می رسد که پس از محمد جانشينان او که از قوم قريش بودند پس از يکسان سازی قرآن در زمان عثمان با هر خواندن قرآن با هر نوع لهجه ای غير از لهجه خودشان مخالفت می کردند. البته در اين ميان کسانی هم بودند که با مطرح کردن بحث قرآئات قرآن سعی در آن داشتند که نحوه خواندن قران را از حالت انحصاری لهجه قريش خارج سازند .مثلا ابو شامه در دفاع از خواندن قرآن به لهجه های مختلف می گويد: حق همين است; زيرا علت اجازه قرائت قرآن به غيرلهجه قريش، توسعه بر عرب بوده است; چون سزاوار نيست تنها بر يك قوم توسعه داده شود. بنابراين هيچ كس جز به اندازه توانش، مكلف نمى‏گردد. كسى كه عادت در لهجه و لغت او، اماله يا تخفيف همزه يا ادغام يا مضموم نمودن ميم جمع يا وصل هاء كنايه و چيزهايى شبيه اين امور است، چگونه به گونه‏اى ديگر تكليف شود؟( التمهيد، ج‏2، ص‏99 و 100)

البته اختلاف بين لهجه ها خود بخود باعث تغيير در قرآن می شد مثلا كسى كه از قبيله هذيل باشد ، به جاى حتى حين ( مؤمنون(23) آيه 54 ) عتى حين تلفظ مى‏كند. كسى كه از قبيله «اسد» (اسدى) است تعلمون و تعلم و تسود وجوه را به كسر تاء فعل مضارع تلفظ مى‏كند. تميميان به جاى تخفيف همزه كه در قريش مرسوم است، همزه را اظهار مى‏كنند. و بنا بر اين کاملا طبيعی بود که حتی پس از يکسان سازی قران ها توسط عثمان سالها بعد دوباره بين مسلمانان اختلاف پديد آمد نگاهی به تاريخ مرگ بزرگان علم قرآن نشان می دهد که نيمه دوم قرن اول هجرت در حالی آغاز می گردد که بسياری از راويان معتبر قرآن فوت کرده و نسلی نو با افکاری جديد جايگزين آنها شده بود( تاريخ وفات اين گروه، در تبيين شرايط جديد حاكم بر اين مرحله بسيار سودمند است: ابوبكر (12 ق.)، عمر (23 ق.)، ابى بن كعب (29 يا 33 ق.)، عبدالله بن مسعود (32 ق.)، ابوالدرداء (32 ق.)، معاذ بن جبل (33 ق.)، حذيفة بن يمان (35 ق.)، عثمان (35 ق.)، على‏بن ابى‏طالب (40 ق.)، ابوموسى اشعرى (44 ق.)، زيدبن ثابت (45 ق.)، ابوعبدالرحمن سلمى (47 ق.) و ابن عباس (68 ق.).)اما قرن دوم هجرت را قرن اختلافات شديد البته از نوعی ديگر در تاريخ قرآن می توان ناميد و منشا اصلی اين اختلافات دو شهر بصره و کوفه بودند باز هم نگاهی به تاريخ مرگ صاحب نظران معتبر قرآن که هر کدام هم برای خود مدعی يک قرائت خاص بودند به روشن شدن موضوع کمک می کند.

الف) مدينه
ابوجعفر يزيد بن قعقاع از قراى عشره (م 130 ق.)، شيبة بن نصاح (م 130 ق.) ونافع بن ابى نعيم از قراى سبعه (م 169 ق.).

ب) مكه
عبدالله‏بن كثير از قراى سبعه (م 103 ق.)، حميدبن قيس اعرج (م 130 ق.) و محمد بن محيصن از قراى اربعة عشره (م 123 ق.).

ج) شام
عبدالله بن عامر از قراى سبعه (م 118 ق.)، عطية بن قيس كلابى (م 121 ق.) ويحيى بن حارث ذمارى (م‏145ق.) .

و البته اين اختلاف در قرآن روز به روز بيشتر می شد و هر کسی برای خود مدعی يک نوع خاص از خواندن قرآن بود و در شهر های ديگر نيز مدعيانی ظهور کردند که صاحب نام های آنها به شرح زير است

 

 ح)كوفه

يحيى‏بن وثاب (م 103 ق.)، عاصم‏بن ابى النجود از قراى سبعه (م 127 ق.)، سليمان اعمش از قراى اربعه عشره (م 148 ق.)، حمزة‏بن حبيب زيات از قراى سبعه (م 123 ق.) و كسائى از قراى سبعه (م 189 ق.).

د) بصره
عبدالله‏بن ابى اسحق (م 129 ق.)، ابو عمرو بن علاء از قراى سبعه (م 154 ق.)، حسن بصرى از قراى اربعة عشره (م 110 ق.)، عاصم جحدرى (م 128 ق.) و قتادة‏بن دعامه (م 117 ق.).

 

البته در بوجود آمدن اين اختلافات هميشه موضوع دکانداری و سو استفاده از دين نيز وجود داشته است مثلا وقتى بازار قرائت در قرن دوم و سوم رواج پيدا مى‏كند و در اين ميان عده‏اى از قاريان از ديگران سبقت مى‏گيرند و آوازه و شهرت آنان همه جا را فرا مى‏گيرد، گروهى ديگر نيز، كه در طلب نام و نان و مقامى هستند، شهرت خويش را در انتخاب قرائت‏هايى نادر و مخصوص به خود مى‏جستند. اينان تمامی سعی خود را بر اين قرار مى‏دهند كه قرآن را به گونه‏اى بخوانند كه ديگران نمى‏خوانند و البته براى قرائت خويش نيز با توجه به نقص و ايرادات ذاتي که در خود قرآن وجود دارد، دليل‏تراشى نيز مى‏نمودند. بعضی قاريانى كه به قرائت‏هاى شاذ و نادر روى آورده و شيفته چنين قرائت‏هايى گرديده‏اند، به احتمال زياد تحت تاثير اين خصلت قرار گرفته و مثل بسياری از آخوندان اين زمان دين و قرآن را وسيله‏اى براى شهرت و کسب پول و قدرت خويش قرار داده‏ بودند. البته در معروف شدن يک قرائت نيز سواد فرد راوی و ميزان نفوذ او در مراجع قدرت و ميزان مقبوليت او در مراجع دينی تاثير زيادی داشت و در هر صورت معروفيت يک قرائت به معنای معروفيت راوی و سرکيسه کردن مردم عامی توسط آن قرائت بود. کماينکه امروزه نيز از همين قران بسياری به نان و نوا رسيده اند که شمار آن در کشور ما کم نيست .

خلاصه اينکه دامنه اين اختلافات تا قرن چهارم کشيده شد و ديگر کسی را يارای آن نبود که مانند عثمان همه قرائت ها را از بين برده و يکی را جايگزين آن سازد زيرا عثمان هم خود از ياران بزرگ محمد بود و هم ساير ياران محمد بشدت از او حمايت می کردند ولی در قرن چهارم ديگر هر کسی برای خود مدعی بود و کسی هم نمی توانست ادعا کند که مثلا فلان قرائت را خود از زبان محمد شنيده است اما در اين ميان فردی بنام ابن مجاهد در اقدامى ضربتی ، موضوع اختلاف در قرائت قرآن را براى هميشه مسدود مى‏كند و با انتخاب هفت قراءت از قاريان قرن دوم هجرى و تدوين آنها در كتاب السبعه همه مدعيان روزگار خويش را، كه بلافاصله از خود عكس‏العمل نشان مى‏دادند را در مقابل عمل انجام شده‏اى قرار مى‏دهد. در واقع ابن مجاهد مجبور به اين کار بود .و او نمی توانست يک قرائت را بپذيرد و ديگری را رد کند و بناچار هفت قرائت را که هر کدام به نوعی مقبوليت بيشتری داشت را رسما پذيرفته و مابقی را مردود اعلام می کند

قرائت های شاذ:

همان طور که توضيح داده شد اختلاف در مورد قرآن هم به کل کتاب مربوط بود که قرآن ها در زمان عثمان يکسان گرديد ولی اين اختلاف بعد ها به قرآن های عثمانی هم سرايت پيدا کرد زيرا اين قرآن ها هم دقيقا مانند هم نبودند و بعد از نقطه گذاری و تبديل آن به الفبای عربی بر دامنه اختلافات افزوده شد و حتی امروزه هم، قرآن های رايج با هم اختلافاتی دارند و شبيه هم نيستند. و جالب است بدانيد علمای اسلام برای تشخيص يک قرائت صحيح شرايط زير را قرار داده اند :

شرط اول:صحت‏سند قرائت. بايد قرائت‏شناخته شده،داراى سند صحيح تايكى از صحابه باشد.

شرط دوم:با رسم الخط قرآن توافق داشته باشد.

شرط سوم:با قواعد ادبى عرب توافق داشته باشد.

هرگاه قرائتى داراى اين سه شرط باشد،صحيح و مورد قبول است.اگر يكى ازاين شروط را نداشته باشد غير صحيح و مردود است.اصطلاحا به قرائتى كه فاقدشروط مذكور است،شاذ گويند.

به زبان ديگر يعنی ساختمان نوشتاری قرآن آنقدر متزلزل و دارای ابهام است که برای قرائت آن هم شرط و شروط داردکه يکی از آنها سازگاری با قواعد ادبی است ولی در آينده خواهيم ديد که محمد و شايد خدای او در بسياری از موارد در قرآن امروزی اشتباهات گرامری فاحشی کرده اند.

آيا اين به ذهن انسان خطور نمی کند که با اين همه آيه و حديث که در مورد عاری از تغيير بودن قرآن دارد و مقايسه آن با سرگذشتی که مختصرا از آن ديديم نشان می دهد که همه اين آيات و احاديث دروغی بزرگ برای فريب ميليون ها انسان در گذشته و حال بوده و هست. در واقع از ابتدای تکوين دستآويزی برای استثمار انسانهای جاهل و نا آگاه بوده و هست و متاسفانه خواهد بود .


منابع:

الفهرست – طبقات ابن سعد،ج 2 – الاستيعاب در حاشيه الاصابة ج2- الاتقان- ابن جزي الكلبي- التسهيل لعلوم التنزيل ج1- التمهيدج 1 – محمد جواد بلاغى،آلاء الرحمان،ج 1 – تفسير برهان،ج 1 – تاريخ يعقوبى،ج 2 – السقيفة – فتح البارى،ج 7 – صحيح بخارى،ج 6 – مصاحف سجستانى- ابن اثير،الكامل في التاريخ، البرهان،ج13- تاريخ يعقوبى،ج 2 – الاتقان،ج 1 – الكشاف،ج 1 – تفسير طبرى،ج 5

مصاحف سجستانی و طبقات ابن سعد و الکامل فی التاريخ و صحيح بخاری

توضيح:
1) اين که همين يکسان سازی قرآن در نهايت موجب مرگ عثمان می شود در کتاب اطقان جلد هشت بخش دو صفحه 235 و 236 آمده است.

2)هدف من بودن يک مرجع در مورد واقعيات کتابی است که قرنها به گوش ما می خوانند از هر گونه تحريفی به دور بوده است

3) استفاده از مندرجات اين وبلاگ با ذکر ماخذ يا بدون ان کاملا آزاد است چون همه ما بايد هدفمان روشنگری باشد و بس .

4)اگر مطالب اين وبلاگ کمی از حالت عاميانه در امده بخاطر تخصصی شدن آن است

0 نظرات:

ارسال یک نظر