۱۳۹۲ بهمن ۸, سه‌شنبه

مزامیر ۶۳

1ای خدا، تو خدای من هستی. در سحرتو را خواهم طلبید. جان من تشنه تواست و جسدم مشتاق تو در زمین خشک تشنه بیآب. 2چنانکه در قدس بر تو نظر کردم تا قوت و جلال تو را مشاهده کنم. 3چونکه رحمت تو ازحیات نیکوتر است. پس لبهای من ترا تسبیح خواهد خواند. 4از اینرو تا زنده هستم تو رامتبارک خواهم خواند. و دستهای خود را به نام توخواهم برافراشت. 5جان من سیر خواهد شدچنانکه از مغز و پیه. و زبان من به لبهای شادمانی تو را حمد خواهد گفت،6چون تو را بر بسترخود یاد میآورم و در پاسهای شب در تو تفکرمی کنم. 7زیرا تو مددکار من بودهای و زیر سایه بالهای تو شادی خواهم کرد. 8جان من به توچسبیده است و دست راست تو مرا تایید کرده است. 9و اما آنانی که قصد جان من دارند هلاک خواهند شد و در اسفل زمین فرو خواهند رفت. 10ایشان به دم شمشیر سپرده میشوند و نصیب شغالها خواهند شد. 11اما پادشاه در خدا شادی خواهد کرد و هرکه بدو قسم خورد فخر خواهدنمود. زیرا دهان دروغگویان بسته خواهد گردید.

0 نظرات:

ارسال یک نظر