۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه

مزامیر ۷۷

1آواز من بسوی خداست و فریادمی کنم. آواز من بسوی خداست گوش خود را به من فرا خواهد گرفت. 2در روز تنگی خود خداوند را طلب کردم. در شب، دست من دراز شده، بازکشیده نگشت و جان من تسلی نپذیرفت. 3خدا را یاد میکنم و پریشان میشوم. تفکر مینمایم و روح من متحیر میگردد، سلاه. 4چشمانم را بیدار میداشتی. بیتاب میشدم وسخن نمی توانستم گفت. 5درباره ایام قدیم تفکرکردهام. درباره سالهای زمانهای سلف. 6سرودشبانه خود را بخاطر میآورم و در دل خود تفکرمی کنم و روح من تفتیش نموده است. 7مگر خداتا به ابد ترک خواهد کرد و دیگر هرگز راضی نخواهد شد. 8آیا رحمت او تا به ابد زایل شده است؟ و قول او باطل گردیده تا ابدالاباد؟ 9آیاخدا رافت را فراموش کرده؟ و رحمت های خودرا در غضب مسدود ساخته است؟ سلاه. 10پس گفتم این ضعف من است. زهی سالهای دست راست حضرت اعلی! 11کارهای خداوند را ذکرخواهم نمود زیرا کار عجیب تو را که از قدیم است به یاد خواهم آورد. 12و در جمیع کارهای تو تامل خواهم کرد و در صنعتهای تو تفکرخواهم نمود. 13ای خدا، طریق تو در قدوسیت است. کیست خدای بزرگ مثل خدا؟ 14تو خدایی هستی که کارهای عجیب میکنی و قوت خویش را بر قومها معروف گردانیدهای. 15قوم خود را به بازوی خویش رهانیدهای یعنی بنی یعقوب وبنی یوسف را. سلاه. 16آبها تو را دید، ای خداآبها تو را دیده، متزلزل شد. لجهها نیز سخت مضطرب گردید.17ابرها آب بریخت و افلاک رعد بداد. تیرهای تو نیز به هر طرف روان گردید.18صدای رعد تو در گردباد بود و برقها ربع مسکون را روشن کرد. پس زمین مرتعش و متزلزل گردید. 19طریق تو در دریاست و راههای تو درآبهای فراوان و آثار تو را نتوان دانست. 20قوم خود را مثل گوسفندان راهنمایی نمودی، بهدست موسی و هارون.

0 نظرات:

ارسال یک نظر